Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-28@19:12:21 GMT

سريال «سقوط»؛ جنايت در ايرلند شمالي

تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۵۳۹۲۷

خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - اسم نويسندگان، به متن رجوع شود:

قاتل پوشالي

رامبد خانلري: همه چيز از «سکوت بره ها» شروع شد؛ از همان چند لحظه اي که «بوفالو بيل» جلوي دوربين آمد. هنوز هم آن صحنه به يادم مانده است. آن صحنه دل خيلي ها را يک جوري کرد. اين که در فيلمي «آنتوني هاپکينز» نقش «هانيبال لکتر» کاريزماتيک را داشته باشد؛ «جودي فاستر» داشته باشد، اما همه در مورد صحنه اي صحبت کنند که بوفالو بيل دارد و هنرپيشه اي که کمتر کسي اسمش را مي داند، نشان مي دهد که در شخصيت قاتل سريالي چيزي هست که مخاطب را مشتاق به تماشا مي کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



بعد از موفقيت سکوت بره ها خيلي ها به سراغ قاتلين سريالي رفتند. کم کم شيوه کار اين شکلي شد که هنرپيشه هاي معروف تر نقش قاتل را ايفا مي کردند و هنرپيشه هاي کم اهميت تر نقش پليس را؛ فيلم «ديده بان» يک کارآگاه داشت با بازي «جيمز اسپيدر»، يک قاتل سريالي داشت با بازي «کيانو ريوز»؛ آن هم کيانو ريوز بعد از «ماتريکس». به نظر شما مخاطب دوست دارند برنده اين نبرد چه کسي باشد؟ اسپيدر يا ريوز؟ معلوم است که ريوز؛ حتي اگر چند زن جوان را کشته باشد.




سکوت بره ها سه گانه شد و از آن فيلم باشکوه فقط هانيبال لکترش ماند. بهتر است بگويم سايه اي از هانيبال لکترش ماند. کارگردان هاي بزرگ به سراغ قاتلين سريالي معروف تاريخ رفتند؛ «جک قصاب» و «زودياک». «ديويد فينچر» فيلمي کسالت بار از زودياک ساخت و «جاني دپ» در فيلمي پر زرق و برق به نام «از جهنم» به دنبال جک قصاب گشت. با وجودي که هيچ وقت موفقيت سکوت بره ها براي هيچ اثر ديگري با اين مضمون تکرار نشد، اما پرونده قاتلين سريالي در دنياي تصوير باز ماند.

«دکستر» و «هانيبال» سريال هايي بودند که قهرمان شان يک قاتل سريالي بود. دکستر سريال موفقي بود و بينندگان زيادي داشت، اما هانيبال پروژه موفقي نبود. با وجود بازي خوب و درخشان «مد ميکلسن» در نقش هانيبال لکتر اين سريال چند بار تا مرز نيمه تمام ماندن پيش رفت و هنوز ادامه آن در هاله اي از ابهام است.

«سقوط» (برگرفته از خطي از شعر «مرد پوشالي» سروده «تي.اس. اليوت» از همان سريال هايي است که قهرمانش يک قاتل سريالي جذاب است. وقتي «جيمي دورنان» را براي ايفاي نقش قاتل سريال انتخاب مي کنند و سريال با او شروع مي شود، يعني با يکي از همان سريال هايي سروکار داريم که در آنها قاتل قهرمان است.

اين سريال هم در سايت IMDB و هم در سايت Rotten Tomato نمرات بالايي دريافت کرده است؛ نمراتي که براي يک سريال اروپايي خيلي خوب است. من هميشه تماشاي سريال هاي اروپايي را به تماشاي سريال هاي آمريکايي ترجيح مي دهم اما در ميان اروپايي ها «سقوط» براي من سريال دلچسبي نبود. اولين بار بود که به وقت تماشاي سريالي به اين حس رسيدم که چرا اين سريال را ساخته اند؟

سريال در ابتدا در دو فصل و پانزده قسمت (فصل اول پنج قسمت و فصل دوم شش قسمت) ساخته شده است و شما به عنوان مخاطب در شش قسمت فصل دوم همه چيز را مي دانيد، جز اين که اين شش قسمت را براي چه ساخته اند و شما براي چه آن را تماشا مي کنيد؟اما تماشاي اين سريال خالي از لطف هم نيست، جيمي دورنان قاتل سريالي خوبي است؛ هم خوب انتخاب شده است و هم خوب نقشش را ايفا مي کند، اما در مقابل او «گيليان اندرسون» اگر بدترين کارآگاه تاريخ نباشد، به طور قطع يکي از بدترين هاست.

اندرسون براي نقش «استلا گيبسون» هم بد انتخاب شده است و هم بد بازي مي کند؛ نقشي که بسيار هم بد نوشته شده است. با وجود اين چند بازي اندرسون براي بازي در اين نقش نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر زن شده؛ اما موفق به دريافت جايزه نشده است. در سوي ديگر دورنان تاکنون دو جايزه براي بازي در اين سريال دريافت کرده است. با وجودي که رويه داستان جنايي – معمايي به نظر مي آيد، اما براي شما به عنوان مخاطب، هيچ رازي وجود ندارد. دوربين شبيه راوي داناي کل عمل مي کند و شما همواره همه چيز را بهتر و بيشتر از تمام شخصيت هاي سريال مي دانيد.




«سقوط» سريال خوش ساختي است؛ موجه و محترم است؛ از ديدن آن پشيمان نمي شويد اما از تماشاي آن ذوق هم نخواهيد کرد، با اين همه تماشايش خالي از لطف نيست.

کاش گير نيفتد

الميرا حسيني: سازندگان سريال «سقوط» آن قدر به خودشان مطمئن هستند که از همان اول دست قاتل را در دست مخاطب مي گذارند و مي گويند اين پائول اسپکتور خوش قيافه و مهربان که مرد خانواده است و مشاور افراد داغديده، همان قاتلي است که با بي رحمي تمام، زنان مو مشکي را خفه مي کند، از آنها عکس مي گيرد و عکس شان را در دفتر خاطراتش مي چسباند.

بعد هم وسايل جنايتش را در سقف اتاق دختر هشت ساله اش پنهان مي کند و يک مشت کابوس مي ريزد در زندگي دخترک موطلايي معصومي که عاشق پدرش است و به هر وسيله اي که به ذهن کوچکش مي رسد، از پدرش دفاع مي کند. اصلا به نظرم يکي از قشنگ ترين صحنه هاي سريال آن زماني است که دخترک بدون آن که بداند، درباره پدرش به پليس دروغ مي گويد؛ بدون اين که اصلا فايده اي داشته باشد.

اين براي استلا گيبسون، پليسي که رئيس گروه تحقيقات است و از لندن به بلفاست آمده تا به پليس ايرلند شمالي در حل مسئله قتل هاي سريالي کمک کند، عجيب است؛ا او که گويا نه دل خوشي از پدرش دارد و نه از هيچ مرد ديگري و يک فمينيست دو آتشه است، اما هم قاتل را درک مي کند و هم مقتولين را و اصرار دارد که درباره شخصيت آدم ها قضاوت نشود و فقط جلوي کشته شدن آدم هاي بيشتر گرفته شود.

دوست داشتني ترين شخصيت سريال نه اين زن قوي و متکي به خود است، نه پليس هاي رنگارنگي که هر کدام چشمه هايي از بلاهت و ضعف در کار را نشان مي دهند، نه قربانيان قاتل. بعيد مي دانم کسي سريال را ببيند و شيفته مرد خوش قيافه و خوش برخوردي نشود که شب ها آن روي تاريک خودش را رو مي کند و نقشه مي کشد و قبل از قتل ورزش مي کند و لباس مخصوصش را مي پوشد. حتي آن موقع که برنامه هايش درست از آب در نمي آيند و کارش نصفه مي ماند و فرار را به قرار ترجيح مي دهد، دل مخاطب شور قرباني نيمه جان را نمي زند، بلکه دل نگران است مبادا اسپکتور گير پليس بيفتد و زندگي اش به هم بريزد.




فصل اول سريال با همين دلهره ها مي گذرد و مخاطب را حسابي درگير مي کند، اما سازندگان سريال و شبکه بي بي سي 2 نمي توانند در مقابل استقبال مخاطبان و وسوسه ساخت فصل دوم مقاومت کنند و حاصلش مي شود شش قسمتي که گاهي حوصله را سر مي برد و دائم اين فکر به سر آدم مي آيد که اصلا چرا اين شش قسمت را ساختند؟ براي اين که انگيزه قتل ها را بيشتر واکاوي کنند؟ قرار بود ما با استلا گيبسون بيشتر آشنا شويم و ببينيم پشت آن زن سفت و سخت؛ شخصيتي وجود دارد که مي تواند با ويدئوي زني که مفقود شده، اشک بريزد؟ قرار بود بفهميم ميزان حمايت يک دختر شانزده ساله چقدر مي تواند باشد؟

اصلا روي اعصاب ترين بخش فصل دوم که اتفاقا بيشترين قسمت هاي آن را هم تشکيل مي دهد، رابطه بين کتي شانزده ساله و اسپکتور است. حالا باز بيهودگي فصل دوم سريال را مي شود به حسن پايان کار بخشيد؛ ولي فصل سوم را ديگر کجاي دل مان جا بدهيم؟ فصل چهارم قرار است به چه نکات پيدا و پنهان ديگري بپردازد؟ مگر يک قاتل خوش تيپ مرموز چقدر جاي کار دارد؟

و يک نکته ديگر: چرا قاتل اين قدر اشتباه مي کند؟ چقدر مي توانيم برنامه ريزي هاي پر از گافش را به مهرباني و جذابيتش ببخشيم؟ باز جاي شکرش باقي است که مثل آ« رئيس پليس ايرلندي کم هوش نيست که دائم با آن قيافه ابلهانه اش توي دست و پاي استلا مي پيچد و گره از کار باز نمي کند، هيچ، گره هم در کارها مي اندازد.

اما با وجود اين، فصل اول «سقوط» مخاطب را با يکي از بهترين سريال هاي جنايي روبرو مي کند. مضاف بر اينها انتخاب چهره هاي بازيگران حساب شده و دقيق است. کم هوش ها، از خود متشکرها، لاابالي هاي رواني، دخترکان ساده دل، کودکان معصوم و ... همه بر چهره بازيگران خوش نشسته اند و باورپذير به نظر مي رسند. قاتل هم براي شان سنگ تمام مي گذارد و هر طور هست راضي نگه تان مي دارد.

خوبي سريال «سقوط» اين است که اگر آن بخش وسواسي ذهن تان را خاموش کنيد و دل به دل شخصيت ها بدهيد و سختگير نباشيد، از ديدنش لذت مي بريد. درست است يک جاهايي الکي کش پيدا مي کند و حوصله تان را سر مي برد، اما لااقل احساس نمي کنيد که سازندگان سريال هوش و حواس تان را دست کم گرفته اند. خيال تان مي تواند راحت باشد که «سقوط» در ساخت و پرداخت به شعور شما احترام مي گذارد.

هبوط

سحر سرمست:

سوال: اگر در ژانر جنايي – که به طور معمول مخاطب با حواسي جمع همراه ما داستان به دنبال جنايتکاري شرور مي گردد – جنايتکاري در کار نباشد يا داستان شخصيت جنايتکار را پيش تر در نقابي مهربان و شريف به مخاطب معرفي کرده باشد، آن اثر باز هم جنايي محسوب مي شود؟»

جواب: «بله».




براي تکميل اين پاسخ يک کلمه اي بايد گفت خلاف جريان حرکت کردن به معناي ضد آن جريان بودن نيست. البته هستند برخي تندروها که اين طور فکر نمي کنند و معتقدند با اين که ژانرها و مکاتب خط کشي نشده اند، اما اصولي دارند که تخطي از آنها در اثري يا ناشي از کج فهمي است يا بايد با شابلون ديگري آن فيلم يا داستان را سنجيد: مثلا ملودرام چطور است؟ اما در نگاه بسياري از اهل فن هر کجا جنايتي صورت مي گيرد؛ در يک کلام با اثري جنايي طرفيم. خط روايي سريال اين هفته مان «سقوط» نيز رد چنين سوال هايي را در ذهن بيننده باقي مي گذارد.

چرا که آلن کابيت، کارگردان سريال از همان ابتدا با معرفي جيمي دورنان، قاتل زنجيره اي، يکي از مهم ترين قواعد ژانر جنايي را ناديده مي گيرد و بي آن که به ذهن مخاطب فرصت دهند تا سوال معمول اين نوع ژانر در آن نقش ببندد: «بالاخره قاتل کيست؟» او را تا آخر با سوالي روانکاوانه تنها مي گذارد: «چرا اين کار را انجام مي دهد؟»

اين به نوعي خلاف جريان شنا کردن است و همانطور که گفتيم – فارغ از رسيدن يا نرسيدن به چرايي اين سوال – به معناي ضد جريان بودن اثر نيست. پس همچنان سريال «سقوط» زير چتر ژانر جنايي – معمايي قرار مي گيرد.

با اين که در اين سريال مانند ديگر نمونه هاي مشابه آن، دوربين پشت شانه کارآگاه يا هر شخص ديگري در جايگاه قهرمان راه نمي افتد تا به دنبال قاتل ناشناخته اي بگردد (و اتفاقا به جايش مدام کات هايي را از کارآگاه به قاتل شاهديم)، اما در نهايت مخاطب را کنجکاو مي کند و تعليق را از سطح داستان به عمق مي برد تا زمينه را براي کنکاش در لايه هاي زيرين انسان و کشمکش هاي روانشناسانه اي که ممکن است هر يک از ما نيز با آن درگير باشيم، فراهم کند.

اين کوتاه کردن فاصله بين قهرمان و بدمن داستان به وسيله همين کات هاي هوشمندانه کارگردان، باعث مي شود مخاطب دو صورت از نمادهاي خير و شر را مدام دنبال يکديگر ببيند و در ناخودآگاهش تاثير بگذارد. جوري که بتواند باور کند قاتل دختران جوان مو مشکي در سريال مي تواند پدر و همسر مهرباني نيز باشد يا از آن طرف کارآگاه مو بلوند داستان با آن صورت يخي و بي روحش مي تواند تا سر حدِ فم فتال هاي آشوبگر در فيلم هاي نوآر اغواگري کند.

انتخاب دو قطب از بازيگران سريال يکي از برگ هاي برنده آن است. «گيليان اندرسون» نقش کارآگاه استلا گيبسون را جوري خاکستري بازي مي کند که مخاطب بعد از سه فصل هنوز هم مطمئن نيست با چه جور زني طرف است؟ همچنين «جيمي دورنان» که پيش تر در فيلم بلند «پنجاه طيف خاکستري» رفتارهاي ساديسميک مشابهي را از خودش بروز داده بود، در اينجا نيز قاتل زنجيره اي را بازي نمي کند و انگار اين خود اوست که ساديست وار به کشتن دختران سي ساله مو مشکي برخاسته است!

اين سريال جنايي که داستان آن در ايرلند شمالي مي گذرد، تاکنون طي سه فصل از شبکه شناخته شده بي بي سي پخش شده است و طرفداران خاص خود را داشته است. آمار نشان مي دهد آن دسته از افرادي که بيينده سريال «دکستر» بوده اند، از اين سريال خوش شان خواهد آمد.





واکاوي خير و شر، ثواب و گناه، سفيد و سياه در سريال «سقوط» آنقدر عميق و لايه لايه است که در آخر به رنگي جز خاکستري نمي رسيم. واکاوي شخصيت هايي که بين خوب و بد گير کرده اند و کارمند مهرباني که يک هيولا درون خود دارد و جوري که اين زوال متافيزيکي و رواني در جريان سريال اتفاق مي افتد، ما را قانع مي کند که شايد بهتر باشد «The Fall» را «هبوط» معني کنيم.


مستانه تابش:

* جيمي دورنان که بازي کاملا حرفه اي و خونسردانه اش در نقش يک قاتل سريالي هم منتقدان و هم مخاطبان سريال را خيره کرده، در ابتدا قرار بود به جاي يکي از افسرهاي پليس بازي کند.دورنان حتي براي بازي در آن نقش تست هم داد اما بازي اش آنقدر عالي بود که تهيه کننده و کارگردان را قانع کرد که مرد شماره يک شان را يافته اند. دورنان بعدها در مصاحبه اي درباره کابيت گفت: «از مرد مهرباني مثل آلن بعيد است چنين افکار ترسناکي توي کله اش داشته باشد.»

* عناوين همه اپيزودهاي سريال «سقوط» اقتباس هستند و از کلمات هوشمندانه ميلتون در کتاب «بهشت گمشده» وام گرفته شده اند.

* نام بسياري از شخصيت هاي سريال سقوط بر اساس نام انواع مختلف ساز گيتار انتخاب شده است از جمله کيتي بندتو (با بازي اشلينگ فرنچوسي»، رز استگ (با بازي ولن کين) و جيم برنز (با بازي جان لينچ). کابيت درباره اين انتخاب عجيب و غريب گفته: «بعضي وقت ها به طرز باورنکردني مهم است به عنوان نويسنده درباره چيزي بنويسيد که شما را سرگرم مي کند و شما دقيقا مي دانيد که اسم ها کي خوب از کار در آمده است.» کابيت حتي به گيليان اندرسون (در نقش استلا گيبسون) يک نام دوگانه گيتاري داده. چون او شخصيت کليدي اش بوده است!


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۵۳۹۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مراسم فرهنگی ایرانیان در دوبلین

به مناسبت چهلمین سالگرد افتتاح سفارت ایران در دوبلین با حضور سفرا، اساتید دانشگاه‌ها و فعالان دانشچویی و فرهنگی مقیم ایرلند، مراسمی در کنابخانه دوبلین برگزار شد.

به گزارش ایسنا، سفارت کشورمان در ایرلند در پیامی در شبکه مجازی ایکس نوشت: در این مراسم سخنرانان بر اهمیت تبادلات فرهنگی، پیوندهای ادبی و تاریخی ایران و ایرلند تاکید کردند و بر ضرورت توجه به این مناسبات تاکید شد. هم‌چنین در این مراسم در ویدیویی دانشمندان مشهور ایرانی و اقدامات آنها معرفی شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • وزیر اول ایرلند شمالی خشونت‌ها در غزه را نسل کشی خواند
  • قاتل پرسپولیس «بزرگ» بود؛ دیوانه وارترین شب زندگی شروین
  • مراسم فرهنگی ایرانیان در دوبلین
  • قاتل پرسپولیس غایب در بازی برگشت؛ سپاهان این مهره را ندارد!
  • جنایت کارگر قهوه خانه بعد از اخراج!
  • کینه مرگبار کارگر قهوه خانه | کارگر جوان اخراج شد و وقتی فهمید فرد دیگری جای او استخدام شده ....
  • مردمی که تلویزیون نمی‌بینند و سریال‌هایی که دیده نمی‌شود!
  • مردمی که تلویزیون نمی‌بینند و سریال هایی که دیده نمی‌شود!
  • آماری از مردمی که تلویزیون نمی‌بینند و سریال‌هایی که دیده نمی‌شود!
  • قاتل آرائوخو اعتراف کرد: می‌دانستم اشتباه می‌کند!‏